تک پارتی جیهوپـ ـ[مرزبین دو دنیا...]
[درخواستی]
از پنجره به بارون نگاه می کرد
حتی ابر هاهم به حالش گریه میکردند...
همه میگفتند دیوونست
یه ماه بود که دیگه جیهوپی وجود نداشت بعد خودکشیش...(دور از جون بچم🙄)
نبودنش درد داشت براش..بعد جیهوپ دیگه وقتشو توی تیمارستان میگذروند..
چرا خودکشی کرد؟اونکه قول داده بود کنار هه رین بمونه
ملودی گریه هاش همه جا پیچیده بود یکی از روانشناس ها دوباره نامه جیهوپ رو به هه رین داد..
(علامت روانشناس:+)
+:میبینی؟تو داری برای یه چیزی که وجود نداره وقتتو تلف میکنی..نمیخوام اذیت شی ولی چرا باور نمیکنی جیه دیگه زنده نیست؟میخوای نامشو دوباره بخونی؟
هه رین:...
هیچ علاقه ای به حرف زدن نداشت این هزارمین بار بود که نامه یجیهوپ رو به هه رین میدادن بخونه تا شاید باور کنه جیهوپی وجود نداره:
متاسفم هه رین!
میدونم که این کلمه ها چقدر برات شوکهکننده و سختن حتی نوشتن این نامه برای من آسون نیست،هرکلمه برام مثل سنگی سنگین شده
فکر کنم قرار نیست تو این جنگ با خودم برنده بشم
بین قدرت و ضعف خودم گم شدم
نمیخوام تنهات بزارم سخته دست کشیدن از ملودی خنده هات،بوی تنت،بغل کردنت و یا بوسیدنت شاید هرگز نتونی منو ببخشی و برای این موضوع واقعا معذرت میخوام
میدونم که این کلمات میتونن باعث رنجش ناراحتی و اشکای تو بشن قصد ندارم که دلیل اشک هات بشم
پس اونارو برای چیزهای با ارزش هدر بده نه برای من
لطفا زندگی بهتری رو شروع کن بدون من...
ولی یادت باشه
همیشه کنار تو بودن برام با ارزشمند بوده
اه..وقتی میخوام درباره یتو حرف بزنم تو کلمات غرق میشم
انگار کلمات دربرابر تو بی ارزشند
هیچ کلمه ای نمیتونه هرچیزی مربوط به تو رو توصیف کنه
همشون دربرابرت ناتوانن...
شاید به دنیای تاریکی پا بزارم ولی هیچوقت دلیل زنده بودنم رو نمیتونم فراموش کنم حتی بعد مردنم
میتونی عشقم رو از خودت دور کنی،فراموشم کنی
ولی بدون به اندازه اعماق اقیانوس،تعداد ستاره ها،قطره های بارون و اسمون بی انتها دوستت دارم و زمانی
از دوست داشتنت دست میکشم که تمام قطره های بارون رو بشماری!
میخوام با این جمله نامه رو تموم کنم
با یادهایی که هرگز فراموش نخواهد شد..
[{جانگ هوسوک}]
بنظر هه رین نامه با خط اشنایی بود
ولی باور نمیکرد اون هنوز جیهوپ رو میدید نمیتونست تصور
کنه که مرده..
هه رین:ورا باور نمیکنین حرفمو اون نمردههه(گریه)
+:اه کی قرارهقبول کنی دختر؟داری خودتو عذاب میدی میفهمی؟
رو به دیوار کنارش که ازش فاصله داشت کرد و گفت
هه رین:میبینی جیهوپ؟تو اینجا وایسادی ولی اینا میگن مردی بهشون بگو زنده ای چرا چیزی نمیگی ها(گریه)
+:هیش..اروم باش
هه رین:لطفا باور کنین..من دیوونه نیستم اون همیشه کنارمه بهم قول داده اون نمیزنه زیر قولش مگه نه؟؟(گریه)
+:باشه باشه..میدونم کنارته..معلومه که زیر قولش نمیزنه
(هه رین رو بغل کرد)
هه رین:دیدین گفتم دیوونه نیستم(گریه)
+:اوهوم حالا گریه نکن دیگه اروم باش...
شاید اینطور رفتار کردن که هنوز جیهوپ زندست حالش رو بهتر میکرد...
روزها گذاشت همه دیگه وانمود میکردن جیهوپ زندست
ولی هه رین وقتشو توی اون تیمارستان تلف میکرد بازم..
اما دیگه خوشحال بود
فکر میکرد همه حرفش رو باور کردن
و زمانش در عشق خیالی بین دو دنیا تلف شـ ـد...
پایان[بد شد نه؟؟]چرا هیچکدوم نظر نمیدین؟😮💨
از پنجره به بارون نگاه می کرد
حتی ابر هاهم به حالش گریه میکردند...
همه میگفتند دیوونست
یه ماه بود که دیگه جیهوپی وجود نداشت بعد خودکشیش...(دور از جون بچم🙄)
نبودنش درد داشت براش..بعد جیهوپ دیگه وقتشو توی تیمارستان میگذروند..
چرا خودکشی کرد؟اونکه قول داده بود کنار هه رین بمونه
ملودی گریه هاش همه جا پیچیده بود یکی از روانشناس ها دوباره نامه جیهوپ رو به هه رین داد..
(علامت روانشناس:+)
+:میبینی؟تو داری برای یه چیزی که وجود نداره وقتتو تلف میکنی..نمیخوام اذیت شی ولی چرا باور نمیکنی جیه دیگه زنده نیست؟میخوای نامشو دوباره بخونی؟
هه رین:...
هیچ علاقه ای به حرف زدن نداشت این هزارمین بار بود که نامه یجیهوپ رو به هه رین میدادن بخونه تا شاید باور کنه جیهوپی وجود نداره:
متاسفم هه رین!
میدونم که این کلمه ها چقدر برات شوکهکننده و سختن حتی نوشتن این نامه برای من آسون نیست،هرکلمه برام مثل سنگی سنگین شده
فکر کنم قرار نیست تو این جنگ با خودم برنده بشم
بین قدرت و ضعف خودم گم شدم
نمیخوام تنهات بزارم سخته دست کشیدن از ملودی خنده هات،بوی تنت،بغل کردنت و یا بوسیدنت شاید هرگز نتونی منو ببخشی و برای این موضوع واقعا معذرت میخوام
میدونم که این کلمات میتونن باعث رنجش ناراحتی و اشکای تو بشن قصد ندارم که دلیل اشک هات بشم
پس اونارو برای چیزهای با ارزش هدر بده نه برای من
لطفا زندگی بهتری رو شروع کن بدون من...
ولی یادت باشه
همیشه کنار تو بودن برام با ارزشمند بوده
اه..وقتی میخوام درباره یتو حرف بزنم تو کلمات غرق میشم
انگار کلمات دربرابر تو بی ارزشند
هیچ کلمه ای نمیتونه هرچیزی مربوط به تو رو توصیف کنه
همشون دربرابرت ناتوانن...
شاید به دنیای تاریکی پا بزارم ولی هیچوقت دلیل زنده بودنم رو نمیتونم فراموش کنم حتی بعد مردنم
میتونی عشقم رو از خودت دور کنی،فراموشم کنی
ولی بدون به اندازه اعماق اقیانوس،تعداد ستاره ها،قطره های بارون و اسمون بی انتها دوستت دارم و زمانی
از دوست داشتنت دست میکشم که تمام قطره های بارون رو بشماری!
میخوام با این جمله نامه رو تموم کنم
با یادهایی که هرگز فراموش نخواهد شد..
[{جانگ هوسوک}]
بنظر هه رین نامه با خط اشنایی بود
ولی باور نمیکرد اون هنوز جیهوپ رو میدید نمیتونست تصور
کنه که مرده..
هه رین:ورا باور نمیکنین حرفمو اون نمردههه(گریه)
+:اه کی قرارهقبول کنی دختر؟داری خودتو عذاب میدی میفهمی؟
رو به دیوار کنارش که ازش فاصله داشت کرد و گفت
هه رین:میبینی جیهوپ؟تو اینجا وایسادی ولی اینا میگن مردی بهشون بگو زنده ای چرا چیزی نمیگی ها(گریه)
+:هیش..اروم باش
هه رین:لطفا باور کنین..من دیوونه نیستم اون همیشه کنارمه بهم قول داده اون نمیزنه زیر قولش مگه نه؟؟(گریه)
+:باشه باشه..میدونم کنارته..معلومه که زیر قولش نمیزنه
(هه رین رو بغل کرد)
هه رین:دیدین گفتم دیوونه نیستم(گریه)
+:اوهوم حالا گریه نکن دیگه اروم باش...
شاید اینطور رفتار کردن که هنوز جیهوپ زندست حالش رو بهتر میکرد...
روزها گذاشت همه دیگه وانمود میکردن جیهوپ زندست
ولی هه رین وقتشو توی اون تیمارستان تلف میکرد بازم..
اما دیگه خوشحال بود
فکر میکرد همه حرفش رو باور کردن
و زمانش در عشق خیالی بین دو دنیا تلف شـ ـد...
پایان[بد شد نه؟؟]چرا هیچکدوم نظر نمیدین؟😮💨
۵۹۵
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.